آسمان خاکستری شد ، از فراق یار دیرین . می چکد اشکش دوباره لابلای پلک زیرین . زندگی بود از برایش دوش این وقت نیمه ی شب . صبح شد روزی دوباره ، او ندید دیگر چنین شب . صبح برخواست و وضو ساخت و ادا کرد گفتگو را . ساعتی دیگر خموشی بود و ختم کرد گفتگو را . آه که پرواز کرد سبکبال و چه آسان و چه راحت . پر کشید بر آسمان او بی پر و بال تا نهایت . میکند هر دم نظاره بر زمین از آسمانها . می دهد آواز اِنّٰا ، هم ، الیه راجعون را . کلاهبرداری اینترنتی ...
زخم چانه ی نوه جان
بمناسبت در گذشت دوست و همکار عزیزم ... جناب قاسم ایرانمنش ...
، ,گفتگو ,صبح ,آسمان ,شب ,نظاره ,و چه ,کرد گفتگو ,شب صبح ,گفتگو را ,و بال
درباره این سایت